loading...
عاشقان ولایت- منتظران ظهور
سعید خدادادی بازدید : 50 پنجشنبه 13 تیر 1392 نظرات (0)

پژوهشي در مباني فقهي حجاب

كندوكاو در آيات حجاب، آن هم يك جا و همه سونگرانه، براى اهل نظر و فقه‏پژوهان، مى‏تواند ره‏گشا و پرفايده باشد و آنان را در دستيابى به زواياى گوناگون اين گزاره مهم اجتماعى، رهنمون سازد.

كنار هم گذاردن آيات حجاب و درنگ بر روى آنها و توجه به آغاز و پايان نشانه‏هاى پيوسته و ناپيوسته هر يك از آيات، بسيار روشن‏گر خواهد بود و ره‏گشا،كه در ضمن بحث،به اين نكته اشاره خواهد شد.

نكته شايان توجه اين كه:در كنار هم و به ترتيب نزول آوردن آيات و دقت و درنگ روى آنها، نشان خواهد داد كه حكم حجاب،يك باره اعلام نشده،بلكه كم‏كم و با گذشت زمان و آماده شدن زمينه و... بر قلب مبارك پيامبر(ص) نازل شده است.

ابتدا، در روزهاى پايانى سال پنجم هجرى، در جريان وليمه ازدواج پيامبر(ص) با زينب بنت جحش(همسر طلاق داده شده زيدابن‏حارثه) آيه حجاب همسران پيامبر(ص) بر آن حضرت نازل شد.

همه مردان برابر دستور اين آيه شريفه مى‏بايست از پس پرده با همسران پيامبر(ص) سخن بگويند.

 

در مرحله دوم، خويشاوندان نسبى از دايره اين حكم بيرون شدند و آنان اجازه يافتند با همسران پيامبر(ص) بى‏آن‏كه پرده‏اى در بين باشد، سخن بگويند.

در مرحله سوم، جلباب (چادر) به عنوان حقى براى همسران و دختران پيامبر(ص) و زنان مؤمن قرار داده شد.

در مرحله چهارم، آيات سوره نور احكام حجاب بانوان را روشن ساخت.

در مرحله پنجم، اجازه گرفتن براى ورود به محل استراحت‏بانوان محرم، مطرح شد.

چند نكته از اين بررسى به دست مى‏آيد:

1.در نگاه به بانوان محرم و اندازه پوشش آنان در برابر محرمان، بين خويشاوندان نسبى و سببى فرق است;يعنى هيچ‏گاه پوشش مادر نزد فرزند، همانند پوشش مادرزن در نزد داماد نيست.

2. اين كه گفته مى‏شود محرمان، چه سببى و چه نسبى، مى‏توانند به همه جاى بدن يكديگر نظر بيفكنند، به جز عورت و شرمگاه، سخنى است‏بى‏دليل.اين بخش از بحث مقدارى به درازا كشيد كه چاره‏اى نبود;زيرا فقيهان روزگار ما، آن‏گونه كه از حاشيه‏هاى عروة‏الوثقى برمى‏آيد، همه،برخلاف اين نظر دارند;از اين روى بايسته بود كه دليلهاى اين مساله بيش‏تر به بوته بررسى گذاشته شود.

3.روايات رسيده از معصومان در اين موضوع،سخن جديدى،غير از آنچه از آيه‏هاى حجاب فهميده مى‏شود، بيان نكرده‏اند.

4.از ملاكها و معيارهاى به دست آمده از بحث و كندوكاو در آيات شريف، در گزاره‏هاى جديد و مسائل نوپيدا بهره برديم و آنها را به گونه استدلالى، شرح داديم.در مثل فرق بين عكس و صاحب عكس و فيلم شخص و خود شخص بيان شده است.

 

ترتيب نزول آيات حجاب

نخستين مرحله: تا پيش از سال پنجم هجرى، بر زنان مسلمان، واجب نشده بود كه حجاب داشته باشند.آنان با همان لباس معمول و مرسوم آن زمان، در جامعه حاضر مى‏شدند،با مردان سخن مى‏گفتند و حتى با آنان بر سر يك سفره مى‏نشستند و از يك ظرف غذا مى‏خوردند;تا اين كه در سال پنجم هجرى، پس از ازدواج پيامبر(ص) با زينب بنت جحش، خداوند حجاب را بر زنان حضرت قرار داد و به مؤمنان دستور داد، هرگاه از همسران پيامبر(ص) چيزى خواستيد، از پشت پرده بخواهيد:

«واذا سالتموهن متاعا فاسئلوهن من وراء حجاب.»

سپس دليل اين دستور را چنين بيان مى‏فرمايد:

«ذلكم اطهر لقلوبكم و قلوبهن.» (1)

نكته: پيش از نازل شدن آيه حجاب،در همين سوره شريف، آيات ديگرى نازل شده كه در آنها، شان همسران پيامبر(ص) در صورت نگهداشت تقواى الهى، از شان ديگر زنان برتر دانسته شده است و به همسران پيامبر(ص) دستور داده شده كه از حجره‏ها،مگر براى كارهاى ضرورى،خارج نشوند و با ناز و كرشمه،با مردان سخن نگويند و بسان دوران جاهليت نخستين، خود را نيارايند:

«يا نساء النبى لستن كاحد من النساء ان اتقيتن فلا تخضعن بالقول فيطمع الذى فى قلبه مرض وقلن قولا معروفا. وقرن فى بيوتكن ولا تبرجن تبرج الجاهلية الاولى.» (2)

دومين مرحله:در پى نازل شدن حكم حجاب درباره همسران رسول‏خدا(ص) و بازداشته شدن مردان از مستقيم سخن گفتن با آنان و دستور به نگاه نكردن به ايشان، كه گويا اين حكم،همه، حتى پدران، برادران و خويشان همسران رسول‏خدا را در برمى‏گرفت، اين پرسشها مطرح شد:

آيا پدران همسران رسول‏خدا(ص) از ديدن دختر خود بازداشته شده‏اند؟

آيا برادران همسران رسول‏خدا(ص) حق ديدن خواهران خود را ندارند؟

آيا پسران همسران پيامبر(ص) كه از شوى پيشين خود داشتند، ديگر اجازه ندارند مادران خود را ببينند؟

آيا زنان مؤمن،بسان مردان مؤمن بايد از پس پرده با همسران پيامبر(ص) سخن بگويند؟ (3)

يعنى آيا همان‏گونه كه «يا ايها الذين آمنوا» زنان و مردان با ايمان را در بر مى‏گيرد و تنها از باب «تغليب‏»ضميرها مذكر آمده است، در «اذا سالتموهن‏»ضمير مخاطب از باب «تغليب‏»به صورت مذكر آمده است;ولى در واقع زنان را هم در بر مى‏گيرد و برابر اين حكم زنان مؤمن نيز بايد از پس پرده با همسران رسول خدا(ص) سخن بگويند; يا خير، اين حكم ويژه مردان است؟

در پى اين پرسشهاى گوناگون و شبهه‏ها، اين آيه شريفه بر قلب مبارك رسول‏خدا(ص) فرود آمد:

«لاجناح عليهن فى آبائهن ولاابنائهن ولااخوانهن ولاابناء اخوانهن ولاابناءاخواتهن ولانسائهن ولاماملكت ايمانهن واتقين‏الله ان الله كان على كل شى‏ء شهيدا.» (4)

 

چند نكته

الف.پنج گروه نخست از گروههاى نامبرده شده، همانانى هستند كه به محرمان نسبى نامبردارند.بنابراين، حكم حجاب براى زنان پيامبر(ص) بدين منظور نبوده كه آنان خود را از تيررس چشم محرمان نسبى به دور نگهدارند.و به ديگر سخن، همسران رسول‏خدا وظيفه ندارند كه با محرمان نسبى خود نيز از پس پرده سخن بگويند.آنان، همان‏گونه كه پيش از اين اجازه داشته‏اند و بر آنان روا بوده بدون حجاب و پرده با محرمان نسبى خود سخن بگويند، اكنون كه به همسرى پيامبر(ص) درآمده‏اند نيز مى‏توانند، با محرمان نسبى بى‏پرده سخن بگويند.

ب. تكليف در پس پرده قرار گرفتن، متوجه همسران رسول خداست، نه مردان. و به ديگر سخن، همسران آن حضرت بايد خود را در پس پرده نگه بدارند، نه اين كه مردان وظيفه داشته باشند نگاه نكنند; از اين روى، به جاى «لاجناح على آبائهن‏» كه كوتاه‏تر و آسان‏تر بود، عبارت: «لاجناح عليهن فى آبائهن‏» آمد، تا نشان دهد آن‏گاه كه گناهى هست، آن گناه بر زنان است.

در جمله آخر، خداوند خطاب به زنان فرمود: «واتقين الله‏» شما زنان بايد تقواى الهى را پيشه كنيد و خود را در پس پرده قرار دهيد. و نفرمود: «واتقوا الله‏» شما مردان، يا شما مردان و زنان، بايد تقواى الهى را پيشه كنيد و چشم ندوزيد.

بنابراين، روايتهايى كه برابر آنها رسول خدا(ص) به همسران خود فرمود: از ابن‏مكتوم نابينا روى بگيرند و خود را در پس پرده حجاب نگهدارند، از همين باب است. نه اين‏كه از آن احاديث‏بتوان تنقيح مناط كرد و دستور كلى به واجب، يا مستحب براى تمامى زنان استفاده كرد; زيرا تنقيح مناط در جايى است كه احتمال ويژگى براى مورد وجود نداشته باشد، در حالى كه اين جا، احتمال ويژه بودن مورد، بسيار قوى است.

اكنون براى روشن‏تر شدن بحث، روايات واقعه ديدار ابن‏مكتوم را از پيامبر(ص) بازگو مى‏كنيم:

«استاذن ابن‏مكتوم على النبى(ص) و عنده عائشة وحفصة.

فقال لهما: قوما فادخلا البيت.

فقالتا: انه اعمى.

فقال: ان لم‏يركما فانكما تريانه.» (5)

ابن‏مكتوم از محضر پيامبر(ص) اجازه ورود گرفت. اين در حالى بود كه عائشه و حفصه نزد پيامبر بودند. پيامبر(ص) به آن دو فرمود: برخيزيد و داخل اتاق شويد.

آن دو گفتند: او نابيناست.

حضرت فرمود: اگر او شما را نمى‏بيند، شما او را مى‏بينيد.

از ام‏سلمه روايت‏شده كه گفته است:

«كنت عند رسول الله(ص) و عنده ميمونة. فاقبل ابن‏ام‏مكتوم.

وذلك بعد ان امر بالحجاب.

فقال: احتجبا.

فقلنا: يارسول الله اليس اعمى لايبصرنا؟

قال: افعميا وان انتما الستما تبصرانه؟» (6)

من و ميمونه نزد رسول خدا(ص) بوديم كه ابن‏مكتوم وارد شد. اين حادثه پس از دستور به حجاب بود. پيامبر(ص) فرمود: در پس پرده حجاب رويد.

گفتيم: اى رسول خدا! آيا او نابينايى كه ما را نبيند، نيست؟

فرمود: آيا شما نيز نابيناييد؟ آيا شما او را نمى‏بينيد؟

همان‏گونه كه پيش از اين يادآور شديم، اين روايات، ويژه همسران پيامبر(ص) است و به هيچ روى ديگر زنان مسلمان را در برنمى‏گيرد و تنقيح مناط و سريان دادن حكم به تمامى زنان مسلمان، دليل مى‏خواهد.

ج. در مراد از «نسائهن‏» اختلاف است. در مجمع‏البيان، دو قول نقل شده است:

1. مراد زنان هم‏كيش; يعنى زنان مؤمن است، نه زنان يهودى و نصارى; زيرا آنان زنان مؤمن را مى‏بينند و براى شوهران خود وصف مى‏كنند: اين قول از ابن‏عباس است.

2. مراد، همه زنان است. (7)

از روح‏المعانى نيز دو قول به دست مى‏آيد:

1. قول ابن‏عباس; يعنى زنان هم‏كيش.

2. زنان خويشاوند و وابستگان و پيوسته‏هاى به آنان:

«وفى البحر: دخل فى «نسائهن‏» «الامهات و الاخوات و ساير القربات و من يتصل بهن من المتصرفات لهن و القائمات بخدمتهن.» (8)

مادران، خواهران و ديگر خويشاوندان و زنانى كه براى آنان كار مى‏كنند و به خدمت آنان و خدمتگزار آنان هستند، داخل در «نسائهن‏»اند.

 

سومين مرحله:

«يا ايها النبى قل لازواجك و بناتك ونساء المؤمنين يدنين عليهن من جلابيبهن، ذلك ادنى ان يعرفن فلايؤذين وكان الله غفورا رحيما.» (9)

اى پيامبر! به همسران و دختران خود و زنان مؤمن بگو: چادرهاى خود را بردوش گيرند. اين نزديك‏تر است، براى اين كه شناخته و مورد آزار و اذيت قرار نگيرند و خدا آمرزنده مهربان است.

تاكنون روشن شد كه همسران پيامبر مى‏بايد خود را در پس پرده نگه دارند و تنها با خويشان نسبى و زنان مؤمن و بردگان مى‏توانند بدون پرده روبه‏رو شوند.

از ديگر سو، اين وظيفه، شرافت ويژه‏اى نيز بود كه شامل زنان پيامبر(ص) شده بود; همان گونه كه پيش از اين نيز شرافتها و وظيفه‏هاى ديگرى نيز پيدا كرده بودند، از جمله:

ام‏المؤمنين: «وازواجه امهاتهم‏» (10) و مساوى نبودن با ديگر زنان مسلمان در كيفر و پاداش، البته به شرط داشتن تقوا: «يا نساء النبى لستن كاحد من النساء ان اتقيتن.» (11) و از جمله وظيفه‏هايى كه بر همسران پيامبر مقرر شده، به ناز و كرشمه سخن نگفتن با مردان و پسنديده سخن گفتن: «فلاتخضعن بالقول... وقلن قولا معروفا» و خارج نشدن از خانه: «قرن فى بيوتكن‏» به گونه دوران جاهلى خود را نياراستن: «لاتبرجن تبرج الجاهلية الاولى.» به هر حال، بخشيدن شرافت، بدون قرار دادن وظيفه و تكليف ويژه نبوده است.

حال پس از فرا خواندن «امهات المؤمنين‏» به حجاب كه هم شرافت و امتيازى بوده و هم تكليف و وظيفه‏اى، همين وظيفه را و امتياز را به ديگر زنان مؤمن نيز بخشيده است; تا آنان از شرافت‏بهره‏مند شوند و قدر و منزلت آنان شناخته شود و جوانان و ولگردان، با آنان برخورد به دور از ادب، و آزار دهنده نداشته باشند و دريابند كه اينان زنان با شخصيت و از خاندان شريف و پاك هستند و نبايد به هيچ‏روى، آزرده و اذيت‏شوند.

از اين روى حجاب، جايگاه ويژه‏اى دارد و شرافتى به شمار مى‏آيد براى زنان مؤمن. چنين بود كه زنان مدينه از اين دستور خداوند استقبال كردند و به سرعت مقنعه‏ها و چادرهاى سياه تهيه كردند و با آنها خود را پوشاندند.

ام سلمه مى‏گويد:

«لما نزلت هذه الآيه: «يدنين عليهن من جلابيبهن‏» خرج نساء الانصار كان على رؤسهن الغربان من اكسية سود يلبسنها.» (12)

وقتى كه آيه شريفه: «خود را با چادرها فروپوشانيد» نازل شد، زنان انصار از خانه‏ها خارج شدند، به گونه‏اى كه گويا كلاغهاى سياه بر روى سر آنان نشسته‏اند; به خاطر لباسهاى سياهى كه پوشيده بودند.

بمانند همين سخن از عائشه نيز روايت‏شده است. (13)

بى‏گمان جنبه شرافتى و حق بودن حجاب از جنبه تكليفى آن بيش‏تر بوده است; از اين روى، در پى اعلام حكم حجاب، وعده بهشت‏براى پيروى كنندگان از اين دستور و وعده عذاب براى مخالفان آن، مطرح نشد، بلكه دليل عقل پسند و عرف پسند آورد:

«ذلك ادنى ان يعرفن فلايؤذين.»

براى شناخته شدن و اذيت نشدن، اين بهتر است.

و به همين خاطر كه جنبه شرافتى و حق بودن آن بيش‏تر مورد نظر بوده، زنان مدينه، براى جلوه‏گر شدن ابهت و حشمت‏خود، چادر سياه بر سر افكنده‏اند; با اين كه پيامبر(ص) نفرموده بود چادر سياه بر سر افكنند. بويژه اين كه پارچه سياه و پوشش سياه به سبب جذب حرارت خورشيد، براى سرزمينى چون شبه جزيره عربستان، مناسب نيست. بنابراين تنها توجيهى كه براى اين‏گونه لباس وجود دارد، همان ابهت و حشمت پيدا كردن و استفاده كامل از اين حق است.

تا بدان جا حق و شرافت‏بودن حجاب و چادر، بر تكليف بودن آن برترى داشته كه حتى عمربن خطاب، خليفه دوم مسلمانان، فكر مى‏كرد: چادر حق است، نه تكليف; از اين روى به كنيزكان اجازه پوشيدن چادر را نمى‏داد:

«كان عمربن الخطاب، لايدع فى خلافته امة تقنع ويقول انما القناع للحرائر لكيلا يؤذين.» (14)

عمربن خطاب، در زمان زمامداريش، به هيچ‏روى اجازه نمى‏داد كه كنيز ان مقنعه بپوشند و مى‏گفت: مقنعه، ويژه زنان آزاد است; تا شناخته شوند و مورد آزار قرار نگيرند.

انس مى‏گويد:

«راى عمر جارية مقنعة فضربها بدرته وقال القى القناع لاتشبهين بالحرائر.» (15)

عمر كنيزى را ديد كه مقنعه بر سر كرده بود، با تازيانه بر سر او زد و گفت: مقنعه را بر دار و خود را به زنان آزاد همانند نساز.

در اين فكر، عمر تنها نيست و ديگران نيز اين‏چنين برداشتى را از حكم حجاب داشته‏اند. در مثل از ابن‏شهاب پرسيده شد: آيا كنيز ازدواج مى‏كند و سرخود را مى‏پوشاند. وى در پاسخ، آيه شريفه: «يا ايها النبى قل لازواجك...» را تلاوت كرد و گفت:

«فنهى الله الاماء ان يتشبهن بالحرائر.» (16)

خداوند كنيزان را از اين كه خود را همانند زنان آزاد درآورند، بازداشته است.

نكته: از پرسش و پاسخ روشن مى‏شود كه پرسش كننده مى‏دانسته است: كنيز تا شوهر نكرده، حق ندارد چادر سر كند; از اين روى حكم كنيز شوهر كرده را مى‏پرسد كه آيا كنيز، با ازدواج كردن، به شرف پوشيدن چادر نايل مى‏شود؟ ابن‏شهاب، پاسخ مى‏دهد: كنيزكان، چه ازدواج كنند و چه ازدواج نكنند، از اين حق، بهره‏اى نخواهند داشت.

نكته مهم: ما اكنون بر آن نيستيم كار عمر را موجه جلوه بدهيم، يا به بوته نقد بگذاريم. همچنين، بر آن نيستيم از روايى و ناروايى برده‏دارى و شبهه‏هايى كه در اين باب وجود دارد، سخن بگوييم.

اكنون سخن در اين است: آيا حجابى كه بر همسران رسول اكرم(ص) و دختران آن بزرگوار و زنان مؤمن قرار داده شده، تنها يك تكليف و اجبار تعبدى و شرعى بوده، يا تنها حق و شرافت‏بوده و الزامى در آن راه نداشته است و يا اين كه حق و تكليف، همراه هم بوده است؟

روشن شد كه بنابر نگرش عمربن خطاب و ابن‏شهاب، چادر و حجاب حق و شرافت ويژه زنان آزاد است و كنيزان از آن بهره‏اى ندارند.

به ديگر سخن، عمربن خطاب و ديگر همفكرهاى وى، پوشيدن چادر را مانند «آزادى‏» و لازمه آن مى‏دانسته‏اند و مى‏پنداشته‏اند: همان‏گونه كه كنيز از آزادى محروم است، از پوشيدن چادر و مقنعه نيز محروم است. يا همان‏گونه كه كنيز از داشتن مال و مالك شدن محروم است، از داشتن حجاب و پوشيدن چادر نيز محروم است.

اما در برابر اين قول، احتمالهاى ديگر و ديدگاههاى ديگر وجود دارد; در مثل چه بسا حجاب حق همراه با تكليف باشد; همان‏گونه كه آزادى حق همراه با تكليف است. آن جا كه شخص مى‏خواهد خود را بنده ديگران قرار دهد و با دست‏خود، ريسمان بردگى را برگردن خود بيندازد، خطاب:

«ولاتكن عبد غيرك قد جعلك الله حرا.» (17)

برده غير نباش خداوند تو را آزاد قرار داده است.

وى را مكلف به برخوردارى از آزادى و زدودن بند بردگى مى‏كند و آزاد بودن را بر او تكليف مى‏كند.

ولى آن جا كه جايگاه آزادى شناخته شده است و كسان ارزش آن را مى‏دانند، به هر قيمتى از آن پاسدارى مى‏شود و انسانها براى آزاد زيستن، از همه چيز خود در مى‏گذرند و حتى به اين پندار و گمان كه پس از چند نسل فرزندانشان آزاد بزيند و آزادانه سرنوشت‏خود را رقم بزنند، حاضرند خود را به كشتن بدهند و از اساسى‏ترين حق، كه حق حيات است، خود را محروم سازند، تا شايد نسيمى از آزادى به فرزندان و نسلهاى بعدى بدمد، جاى تكليف نيست و كسى به آزاد زيستن تكليف نمى‏كند.

نتيجه: حجاب و چادر مى‏تواند هم حق بشرى باشد و هم حق الهى. يعنى اگر كسى خواست از آن حق بهره ببرد و به اين پايه از رشد و عقل رسيد كه پوشش را مصونيت دانست، نه محدوديت، شرافت دانست، نه پستى و... از حق خود كه همان استفاده از چادر است، به خوبى بهره مى‏برد نيازى به امر و نهى ندارد، بلكه حجاب را سرمايه خود مى‏داند و از آن دفاع مى‏كند. ولى اگر كسى به اين پايه نرسيده است، شرع به عنوان دوستار و خيرخواه او، او را به داشتن حجاب وا مى‏دارد.

مثال روشن و فقهى مورد پذيرش همگان، مساله حق الحضانة است كه به باور مشهور نگهدارى كودكان، تا دو سالگى بر عهده مادر است و پس از دو سال حق نگهدارى دختر تا هفت‏سال با مادر و آن‏گاه با پدر است و حق نگهدارى پسر، پس از دو سال، مطلقا، با پدر است.

اگر به پرونده‏هاى اختلافى دادگسترى در اين باب نگريسته شود، روشن مى‏شود كه بيش‏تر وقتها، مادر خواهان افزايش زمان نگهدارى است و حاضر است‏براى اين خواست‏خود و رسيدن به آن، بهاى سنگينى را بر عهده گيرد. در اين صورت، هيچ سخنى از تكليف به ميان نمى‏آيد و همه بحثها درباره مصالحه و راضى كردن پدر براى واگذارى اين حق به مادر است و سخن از جايز بودن و نبودن دريافت وجه در برابر اين‏واگذارى حق است.

حال اگر موردى پيدا شد كه نه پدر و نه مادر حاضر است كودك را سرپرستى و نگهدارى كند، در اين صورت، مساله تكليف مطرح مى‏شود و شرع و قانون، پدر، يا مادر و يا هر دو را وا مى‏دارد كه مصالح كودك را رعايت كنند.

بنابراين حجاب، بسان حق نگهدارى كودك، مى‏تواند هم حق باشد و هم تكليف. باز جاى اين پرسش است كه آيا اين حق و تكليف، در محدوده زنان آزاد است و كنيزكان را در بر نمى‏گيرد، يا چرا آنان را هم در بر مى‏گيرد؟

آيا اين حق، بمانند حق نفس كشيدن و حق بقاى حيات است كه همگانى است، يا مانند حق نگهدارى كودك است كه شخصى و تنها براى پدر و مادر است؟

حال، براى روشن شدن بهتر معناى آيه شريفه، به بررسى شان نزولها و يكايك واژگان آيه مى‏پردازيم.

 

1. تفسير على‏بن ابراهيم:

«فانه كان سبب نزولها ان النساءكن يخرجن الى المسجد ويصلين خلف رسول الله(ص) و اذا كان بالليل خرجن الى صلاة المغرب والعشاء الآخر والغداة يقعد الشباب لهن فى طريقهن فيؤذونهن ويتعرضون لهن فانزل الله: يا ايها النبى... وكان الله غفورا رحيما.» (18)

سبب نزول آيه اين بود كه: زنان براى گزاردن نماز، پشت‏سر رسول‏خدا(ص) از منزل خارج مى‏شدند و شب هنگام كه براى گزاردن نماز مغرب و عشاء و صبح، به سوى مسجد روان مى‏شدند، جوانان بر سر راه آنان مى‏نشستند و به آزار و اذيت زنان نمازگزار مى‏پرداختند. در اين هنگام اين آيه شريفه را نازل فرمود.

 

2. تفسير روح‏المعانى:

«روى عن غير واحد انه كانت الحرة والامة تخرجان ليلا لقضاء الحاجة فى الغيطان وبين النخل من غير امتياز بين الحرائر والاماء وكان فى المدينه، فساق يتعرضون للاماء و ربما تعرضوا للحرائر. فاذا قيل لهم، يقولون حسبنا هن اماء فامرت الحرائر يخالفن الاماء بالزى والتستر، ليحتشمن و يهبتن فلا يطمع فيهن.» (19)

از كسان بسيار نقل شده كه زنان آزاد و كنيز، شباهنگام براى دست‏شويى به گودالها و بين درختان خرما مى‏رفتند و فرقى بين زنان آزاد و كنيز نبود. در مدينه فاسقانى بودند كه به آزار و اذيت كنيزكان مى‏پرداختند و چه بسا زنان آزاد را نيز آزار مى‏دادند.

هنگامى كه به آنان گفته شد: [اين زن آزاد بوده و چرا با او به ناشايست‏برخورد كرده‏ايد] مى‏گفتند: گمان كرديم كه كنيز است. از اين روى به زنان، آزاد دستور داده شد: پوشش و شكل لباس خود را تغيير دهند كه از كنيزكان باز شناخته شوند و با حشمت و ابهت جلوه كنند، تا كسى بر آنان طمع نورزد.

 

3. تفسير الدر المنثور:

«زنان پيامبر(ص) شباهنگام براى برآوردن نيازهاى خود از منزل خارج مى‏شدند، گروهى از منافقان به آزار و اذيت آنان مى‏پرداختند. به منافقان اعتراض شد، آنان جواب دادند: ما تنها متعرض كنيزكان مى‏شويم. آن‏گاه اين آيه نازل شد.» (20)

 

چند نكته:

1. اين شان نزولها، ناسازگارى با يكديگر ندارند. زنان، هم براى گزاردن نماز در مسجد از منزل بيرون مى‏رفته‏اند و هم براى كارها و برآوردن نيازهاى ديگر.

2. از شان نزولها به دست مى‏آيد، آيه شريفه زنان را از بيرون رفتن از منزل باز نداشته است; حتى زنان پيامبر(ص) كه فرمان: «قرن فى بيوتكن‏» را داشته‏اند، براى نيازها از منزل بيرون مى‏رفته‏اند. هيچ‏كس زنان پيامبر(ص) و ديگر زنان مؤمن را از اين كه نماز جماعت چون مستحب است، باز نداشته; بلكه به خاطر رفتار ناشايست‏بى‏بندوباران و آزار و اذيت نمازگزاران، راه سومى را ارائه داده است; كه همانا بيرون رفتن با چادر باشد.

3. كنيزان از پوشيدن چادر و پوشاندن سر با مقنعه، بخشوده شده‏اند; حتى در حال‏گزاردن نماز كه عبادت فردى است.

چون در شان نزول دوم آمده بود: زنان آزاد و كنيزكان يك‏گونه لباس بر تن داشته‏اند، به دست مى‏آيد زنان تا آن زمان با سرهاى برهنه و باز و با همان پوشش مرسوم زمان خود، از منزل بيرون مى‏رفته‏اند.

4. پوشيدن چادر يك تكليف و يك تحميل نبوده، بلكه براى شناخته شدن شخصيت زن بوده و نمايانگر آزادى و پاكدامنى او و نشان امتياز و آزادگى.

حال مناست است واژگان اصلى آيه شرح داده شود:

 

جلباب

براى جلباب معناها و نمونه‏هاى گوناگون در كتابهاى لغت و تفسير ذكر شده است.

در روح‏المعانى چند معنى براى جلباب آورده شده است:

1. آنچه از بالا تا به پايين بپوشاند، مانند چادر.

2. مقنعه.

3. ملحفه.

4. هر لباسى كه زن آن را روى لباسهايش بپوشد، مانند روپوش و....

5. هر آنچه با آن پوشش انجام بگيرد، چه عبا باشد و چه غير آن.

6. لباسى گشادتر از سرپوش و كوچك‏تر از رداء. (21)

تفسير مجمع‏البيان:

«الجلباب: خمار المراة الذى يغطى راسها و وجهها اذا خرجت لحاجة.» (22)

جلباب، ردايى كه سر و روى زن را مى‏پوشاند، وقتى كه براى كارى از منزل خارج مى‏شود.

الميزان:

«هو ثوب تشتمل به المراة فيغطى جميع بدنها، او الخمار الذى تغطى به راسها ووجهها.» (23)

لباسى كه تمامى بدن زن را در بر مى‏گيرد و مى‏پوشاند، يا سرپوشى كه با آن، سر و روى را مى‏پوشاند.

التفسير الكاشف:

«وفى معناه اقوال: منها انه رداء يغطى المراة من راسها الى قدميها ومنها انه الخمار الذى يغطى راسها و وجهها.» (24)

در معناى جلباب اقوالى است، از جمله:

1. ردايى كه از سر تا پاى زن را بپوشاند.

2.سرپوشى كه سر و روى زن را بپوشاند.

قاموس قرآن:

«جلابيب‏» جمع جلباب و در معناى آن اختلاف است:

راغب، آن را پيراهن و روسرى گفته (قميص و خمار)

مجمع‏البيان در لغت فرموده: روسرى زن كه وقت‏خارج شدن از منزل، سر و صورتش را با آن مى‏پوشاند.

صحاح، آن را ملحفه (چادر مانند) گفته.

ابن‏اثير، در نهايه آن را چادر و رداء معنى كرده و مى‏گويد: گفته شده.

مانند چارقد و مانند ملحف است.

در قاموس آمده: پيراهن و لباس گشاد، كوچك‏تر از ملحفه، يا چيزى است مثل ملحفه كه زن لباس خود را با آن مى‏پوشاند.

در نهج‏البلاغه، حضرت مى‏فرمايد:

«سترنى عنكم جلباب الدين.»

و مى‏فرمايد:

«من احبنا اهل‏البيت فليستعد للفقر جلبابا.»

هر كه ما اهل‏بيت را دوست دارد، براى فقر لباسى آماده كند.

و نيز، به بعضى از كارگزارانش مى‏نويسد:

«فالبس لهم جلبابا من اللين.»

براى مردم لباسى از نرمى بپوش.

با اين قرائن و آنچه از نهايه و صحاح و قاموس نقل شده مى‏شود گفت: جلباب ملحفه و لباس بالايى و چادر مانند است، نه فقط روسرى و خمار. (25)

از لغت‏نامه‏ها و تفسيرهاى قرآن استفاده مى‏شود: براى جلباب، دو معنى ياد شده است، كه براى روشن شدن زواياى بحث، نگاهى مى‏افكنيم به رواياتى كه واژه جلباب در آنها آمده است.

در بحارالانوار، 60 بار جلباب، جلبابا، جلبابها، جلبابك و... به كار رفته است كه 32 بار جلباب و 30 بار جلبابا. در مجموع، از اين واژه، دو معنى اراده شده است:

 

1. پرده:

«قال سلمان فكانها البسنا جلباب المذله.» (26)

«سترنى عنكم جلباب الدين.» (27)

«جلباب الليل.» (28)

«من القى جلباب الحياء عن وجهه فلاغيبة له.» (29)

«البخل جلباب المسكنة.» (30)

روايتهايى كه واژه «جلبابا» در آنها آمده بيش‏تر اين‏گونه‏اند: «فليتخذ للفقر جلبابا»، يا «للفاقة جلبابا» كه در تمامى موردها، مى‏توان جلباب را به معناى پرده گرفت: پرده فقر، پرده ذلت، پرده شب، پرده حياء. پرده هم تمامى بدن را مى‏پوشاند. با اين معنى براى «جلباب‏» روايتها جايگاه خود را از لحاظ معنى، خوب پيدا مى‏كنند.

 

2. رواياتى نيز وجود دارد كه «جلباب‏» بى‏گمان در آنها به معناى لباس سرتاسرى نيست; در مثل راوى مى‏گويد به حضرت امام صادق(ع) وارد شدم و از نزد همسران خود پيش ما آمد «و ليس عليه جلباب‏». (31)

روشن است كه در اين جا، مراد لباس سرتاسرى و چادر نبوده، بلكه شايد مراد عبا باشد و دشداشه(پيراهن عربى).

در روايت ديگرى آمده كه حضرت صادق(ع) در وصف عذاب گروهى فرمود:

«ليقطع لهن جلباب من نار ودرع من نار.» (32)

به قرينه درع، «جلباب‏» نمى‏تواند لباس سرتاسرى باشد وگرنه واژه «درع‏» بى فايده مى‏شد. نكته شايان توجه اين كه رواياتى كه در آنها «جلباب‏» به معناى پرده و لباس سرتاسرى است، به طور معمول، از رسول خدا(ص) و على(ع) وايت‏شده; ولى رواياتى كه در آنها «جلباب‏»، به معناى دشداشه، يا لباس كوتاه است، از امام صادق(ع) روايت‏شده است.

بنابراين مى‏توان گفت: مراد از «جلباب‏» در آيه شريفه، چادر و لباس سرتاسرى است; ولى در زمانهاى بعدى، به لباس گشادى كه بيش‏تر بدن را در خود مى‏گيرد و مى‏پوشاند نيز، جلباب مى‏گفته‏اند و كم‏كم به هر دو معنى گسترش يافته است.

خلاصه: واژه جلباب، به معناى چادر و همانند آن است، نه به معناى روسرى و پوشيه. در اين جا بايد به اين نكته توجه داشت كه چادر، به طور معمول، جلو بسته نيست. بنابراين، چادر سر كردن، با بازبودن و آشكار بودن جلوى سر و صورت و گوشها، منافاتى نداشته است.

به قرينه اين كه سوره حشر، پيش از سوره نور نازل شده، معلوم مى‏شود كه اين آيه در صدد تحديد حجاب و نماياندن حد و مرز براى آن نبوده است; بلكه بر آن بوده نشانه‏اى براى زنان آزاده و پاكدامن برنهد و مى‏خواسته با اين امتياز و امتياز قلمداد كردن آن، كارى كند كه بانوان با شوق، پذيراى حجاب شوند.

و شايد اين‏گونه نشانه‏گذارى و جداسازى صف پاكدامنان از ناپاك‏دامنان و يا آزادگان از كنيزكان، باخواست‏خود زنان صورت گرفته باشد.

به اين بيان، چون مورد اذيت و آزار اراذل و اوباش قرار مى‏گرفتند، گاه وبى‏گاه، به پيامبر(ص) شكوه مى‏كرده و خواستار راه چاره‏اى بوده‏اند كه خداوند اين راه‏چاره را براى آنان مطرح كرده است.

شاهد بر اين، آيه بعدى است كه با لحن شديدى منافقان و آزاردهندگان به زنان پاكدامن را تهديد مى‏كند و مى‏فرمايد:

«لئن لم‏ينته المنافقون والذين فى قلوبهم مرض والمرجفون فى المدينة لنغرينك بهم ثم لايجاورنك فيها الا قليلا.» (33)

[پس از اين] اگر منافقان و آنان كه در دلهاشان مرض و ناپاكى است و هم آنان كه شايعه مى‏افكنند [دست از اين زشت‏كارى برندارند] تو را عليه آنان برانگيزيم; تا پس از اندك زمانى در مدينه در جوار تو، زيست نتوانند كرد.

روشن است كه منافقان و بيمار دلان كارشكنيهاى گوناگون مى‏كردند. گاهى به آزار و اذيت زنان مى‏پرداختند، گاهى شايعه‏هايى درباره شكست مسلمانان، در بين مردم مى‏پراكندند. هر زمان براى كار خود بهانه و عذر مى‏آوردند; در مثل هنگامى كه به آزار زنان دست مى‏يازيدند، مى‏گفتند: فكر كرديم كنيز است و...

خداوند، در مرحله نخست، نشانه‏اى براى بازشناسى كنيز از آزاد، نهاد و سپس به منافقان هشدار داد: پس از قرار دادن نشانه، ديگر هيچ توجيهى براى آزار آزاد زن مسلمانان ندارند.

 

يدنين

«يدنين‏» از «ادناء» به معناى نزديك‏كردن، گرفته شده است; ولى در اين آيه‏شريفه، به معناى آويختن است. التفسير الكاشف، «يدنين‏» را به معناى «يسدلن‏» (34) آويزان مى‏كنند و الميزان، آن را به معناى «يتسترن‏» (35) مى‏پوشانند، گرفته است.

در تفسير روح‏المعانى آمده است:

«الادناء التقريب يقال ادنانى اى قربنى وضمن معنى الارخاء، او السدل ولذا عدى بعلى.» (36)

ادناء، به معناى نزديك كردن است. گفته مى‏شود: ادنانى; يعنى مرا نزديك كرد و معناى آويزان و رها كردن را هم در بر دارد; از اين روى با «على‏» آمده است.

سپس در ادامه معناى ديگرى براى «يدنين‏» آورده شده است; ولى به نظر مى‏رسد اختلاف در معناى «يدنين‏» ناشى از اختلاف در معناى «جلباب‏» باشد.

به هر حال، اگر «جلباب‏» به معناى چادر باشد، «يدنين‏» به معناى آويختن و رها كردن است. «من‏» در «من جلابيبهن‏» تبعيض است و زمخشرى در كشاف، دو احتمال در اين باره يادآور شده است:

1. هرگاه از منزل بيرون مى‏روند، بعضى از چادرهاى خود را بر سر بيندازند; يعنى در هر نوبت، يكى از چادرهاى خود را برسر كنند و از منزل خارج شوند.

2. هرگاه از منزل بيرون مى‏روند، بخشى از چادرشان را بر سر بيندازند. (37)

به نظر مى‏رسد احتمال دوم درست‏باشد; يعنى هر زن، قسمتى از چادر خود را بر سر بيندازد و اين معنى، با همانندهاى آن در قرآن نيز سازگار است: «ولياخذوا اسلحتهم‏» هركس اسلحه خود را برگيرد. «فاغسلوا وجوهكم‏» هركس صورت خود را بشويد.

و نيز با واقعيت تاريخى آن زمان كه مردم در فقر و تنگدستى به سر مى‏بردند، بيش‏تر سازگار است; زيرا دور مى‏نماند كه در آن زمانها كه اصحاب صفه، در فقر شديدى مى‏زيستند و لباس و مسكن نداشتند، زنان مسلمان، چادرهاى گوناگون داشته باشند و آيه شريفه ضمن تاييد بفرمايد: يكى از چادرها را بر سر كنيد.

از آنچه گفته شد و ترتب نزولها و شان نزولها، به دست مى‏آيد كه سوره احزاب، پيش از سوره نور نازل شده است.

و نكته ديگرى كه روشن مى‏شود، اين كه بخش نخست آيه، مقدمه‏اى است‏براى بخش دوم; يعنى پوشيدن چادر، مقدمه‏اى است‏براى شناخته شدن; تا آزار نبينند و ولگردان بر گرد آنان نگردند. نه اين كه تكليفى الزامى و شرعى براى زنان باشد; زيرا آن تكليف، سپسها و در برهه‏اى ديگر، هنگام نازل شدن سوره نور (آيه 30) بيان شده است و در نتيجه مى‏توان گفت: جلباب مطرح شده در اين آيه حقى است كه خداوند براى زنانى كه نمى‏خواهند مورد آزار و اذيت ولگردان قرار بگيرند، قرار داده است; نه اين كه وادار كردنى در كار باشد. براى روشن شدن بيش‏تر مساله مثالى مى‏زنيم: هرگاه، شخصى، چه زن و چه مرد، در منزل خود باشد، منزل، مكان امن و پناهگاه اوست و كسى حق هيچ‏گونه دست‏اندازى به حقوق او را ندارد و كسى حق ندارد به جاى امن و پناهگاه وى تجاوز كند.

اگر كسى از پشت‏بام، بالاى درخت، يا روزنه‏اى و... به داخل منزل كسى بنگرد و يا شنود و دوربين مخفى بگذارد، به حريم خانه دست انداخته و صاحب خانه، حق دارد با او برخورد كند و حتى چشمان او را نابينا سازد و يا به قتل برساند. در احاديث گوناگون وارد شده است:

«ايما رجل اطلع على قوم فى دارهم لينظر الى عوراتهم فرموه ففقؤوه عينيه، او جرحوه فلا دية له.» (38)

هر آن كه بر خانه گروهى بنگرد و از اسرار آنان آگاه شود و آنان به سوى وى تيراندازى كردند و نابينا شد و يا بر وى زخمى وارد كردند، ديه‏اى برايش نيست.

در حديث ديگر آمده است:

«شخصى از سوراخهاى حجره‏هاى رسول خدا(ص) به درون آن مى‏نگريست. پيامبر اكرم(ص) با تيرى كه در دست اشت‏به سوى او آمد، تا چشمانش را كوركند مرد فرار كرد. پيامبر(ص) فرمود: اى خبيث! سوگند به خدا اگر ايستاده بودى چشمانت را كور مى‏كردم.» (39)

ولى اگر در خانه‏اى گشوده بود و زنى برهنه در برابر در نشسته بود و ديگران به او نگاه كردند، چشمهايشان نابينا نمى‏شود و بيننده را تجاوزگر به حريم ديگران نمى‏دانند (گرچه تماشا كننده، كار حرامى انجام داشته است); زيرا آن زن، با گشودن در، و نشستن روبه‏روى آن، خود، حريم خانه خود را شكسته است.

حال از اين آيه روشن مى‏شود كه خداوند به زنان صالح و مؤمن، ارفاق كرده و به آنان امتياز داده كه اجازه داده است كه حريم خود را به همراه خود ببرند. يعنى اگر «جلباب‏» و پرده‏اى بين خود و محيط خارج پديد آورند، اين پرده، حريم آنان خواهد بود و كسى حق ندارد به اين حريم دست‏يازد و با كسى كه اين حركت زشت را انجام داد، مى‏توان، برخورد كرد. ولى اگر كسى چنين حريمى را براى خود قرار نداد و مورد اذيت و آزار ديگران قرار گرفت و نگاه‏ها به او دوخته شد و سخنان ناشايستى درباره او به كار گرفته شد، نمى‏تواند ادعاى دست‏اندازى به حريم خود را مطرح كند; زيرا خود، حريمى براى خود قرار نداده است.

 

مرحله چهارم:

«قل للمؤمنات يغضضن من ابصارهن ويحفظن فروجهن ولايبدين زينتهن الا ما ظهر منها وليضربن بخمرهن على جيوبهن ولايبدين زينتهن الا لبعولتهن او آبائهن او آباء بعولتهن او ابنائهن او ابناء بعولتهن او اخوانهن او بنى اخوانهن او بنى اخواتهن او نسائهن او ما ملكت ايمانهن او التابعين غير اولى الاربة من الرجال او الطفل الذين لم‏يظهروا على عورات النساء ولايضربن بارجلهن ليعلم مايخفين من زينتهن وتوبوا الى الله جميعا ايها المؤمنون لعلكم تفلحون.»

خداوند در اين مرحله، به زنان پارسا و مؤمن فرمان مى‏دهد: چشمان خود را از نگاههاى ناروا فرو گيرند، اندام خود را بپوشانند، زينت و آرايش خود را به جز آن جا كه ناگزير آشكار مى‏شود، بر بيگانه آشكار نسازند، سينه و دوش خود را به مقنعه بپوشانند، زينت و جمال را ننمايانند، جز براى محرمهاى سببى و نسبى و يا زنان و كنيزكان و كودكان ناآگاه بر عورت زنان، چنان پا به زمين نكوبند كه خلخال و زيورشان بيرون آيد و آشكار شود.

اين مرحله از پوشش، بى‏گمان، پس از آيات سوره احزاب نازل شده است; به چند دليل:

1. برابر ترتيب نزول سوره‏ها، سوره احزاب، هشتاد و هشتمين، يا هشتاد و نهمين و يا نودمين سوره نازل شده بر رسول خداست; (40) ولى سوره نور نودوششمين تا يك صدودومين سوره نازل شده بر رسول خداست.

2. شان نزولها، يا اسباب‏النزولهايى كه براى سوره‏ها، يا پاره‏اى از آيات بيان شده نيز، بيانگر همين نكته‏اند; در مثل در سوره احزاب، پيش از نازل شدن آيات حجاب، سخن از جنگ احزاب و داستان زيد و زينب و غزوه بنى‏قريظه بود كه همگى در سال پنجم هجرى و آغاز سال ششم رخ داده است. (41) ولى در سوره نور، سخن از داستان افك به ميان آمده كه مربوط به غزوه بنى‏المصطلق و پس از نازل شدن آيه حجاب بوده است.

عايشه مى‏گويد:

«رسول خدا، بين زنان خود قرعه كشيد و قرعه به نام من در آمد و مرا دنبال خود برد و اين رخداد، پس از نزول حجاب بود.» (42)

بنابراين آيه 31 سوره نور، بيان چهارمين مرحله از حجاب را بر عهده دارد و چون اين مرحله از حجاب، مهم‏ترين مرحله‏است و افزون بر حجاب زنان، امور گوناگون ديگرى نيز بيان كرده، ما به شرح درباره اين آيه بحث مى‏كنيم; تا زواياى مساله به خوبى روشن شود.

بنابراين آيه شريفه، با توجه به واژگان و شان نزول و لباس معمول زمان نزول و روايتهايى كه درباره بخشهاى گوناگون آيه به ما رسيده است، مورد بررسى قرار مى‏گيرد.

در اين بررسى، بيش‏تر، سعى بر اين است كه واژگان آيه مورد دقت قرار گيرند و از روايتها و شان‏نزولها، تنها به عنوان يارى دهنده استفاده شود.

نكته‏هايى كه از اين دو آيه شريفه: (30 و 31 سوره نور) مى‏شود فهميد:

1. واژه «غض‏»، به معناى كاستى است: «واغضض من صوتك‏» يعنى صداى خود را فرو بكاه. «ان الذين يغضون اصواتهم عند رسول الله‏» يعنى آنان نزد رسول خدا صداى خود را پايين بياورند.

بنابراين «يغضون من ابصارهم‏»، يعنى از نگاههاى خود مى‏كاهند.

در آيه شريفه: (آيه 30 سوره نور) كه خداوند مى‏فرمايد: «قل للمؤمنين يغضوا من ابصارهم‏» فعل «يغضوا» مجزوم است; زيرا جمله شرطى در تقدير است:

«قل للمؤمنين: غضوا من ابصارهم فانك ان تقل لهم، يغضوا.»

به مؤمنان بگو: ديدگان خود را فرو نهند كه اگر تو به آنان بگويى ديدگان خود را فرو خواهند كاست.

«يغضضن‏» در آيه شريفه 31 سوره نور نيز مجزوم است; زيرا عطف شده بر «يغضوا» و در آن نيز فعل امر در تقدير است.

2. حذف جمله شرط در «يغضوا» و «يغضضن‏» دلالت مى‏كند كه مردان مؤمن و زنان مؤمنه، همين كه از دستورهاى خداوند آگاهى يافتند، بى‏درنگ به آنها جامه عمل در مى‏پوشانند و در برابر دستورهاى رسول خدا، بى‏چون و چرا گردن مى‏نهند. به گونه‏اى كه كلام نيازى به آوردن جمله شرط ندارد.

بنابراين، بايد جمله شرطى در تقدير گرفت، تا توجيه نحوى براى حذف «نون‏» در «يغضوا» باشد. ذكر نشدن جمله شرط نيز، بى‏گمان، دليلى داشته كه همان سربه فرمان بودن مردم در برابر امر خدا و رسول خدا باشد.

3. متعلق فعل «يغضوا» و «يغضضن‏» محذوف است و در آيه از آن نشانه و اثرى نيست. بنابراين، از آيه روشن نمى‏شود كه ديدگان را از چه چيز بايد فرو كاست. شايد حذف متعلق به جهت روشنى آن باشد. يعنى چشم را از آنچه نظر كردن به آن حرام است، فرو بنديد. اما چه چيزهايى نگاه كردن به آنها حرام است و ناروا، روشن نيست و آيه در اين باب، بيانى ندارد.

4. جمع آمدن «مؤمنين‏»، «يغضوا»، «ابصارهم‏» و همچنين «مؤمنات‏»، «يغضضن‏» و «ابصارهن‏» بيانگر اين نكته است كه هركس بايد چشم خود را فرو كاهد مانند: «خذوا اسلحتكم‏» هر كس اسلحه خود را بردارد و «فاغسلوا وجوهكم‏» هر كسى صورت خود را بشويد.

بنابراين، آيه شريفه در مقام بيان حكم تك‏تك اشخاص و افراد جامعه است و درصدد بيان حكم مسؤولان و سرپرستان جامعه و امر به معروف‏كنندگان جامعه نيست. حال اگر كسى وظيفه شخصى خود را انجام نداد، چه بايد كرد؟ از اين آيه، حكمش روشن نيست.

5. در شان نزول آيه نخست از قول امام باقر(ع) آمده است:

«استقبل شاب من الانصار امراة بالمدينه و كان النساء يتقنعن خلف آذانهن فنظر اليها وهى مقبلة فلما جازت نظر اليها ودخل فى زقاق قد سماه ببنى فلان فجعل ينظر خلفها واعترض عظم فى الحائط او زجاجة فشق وجهه فلما مضت المراة نظر فاذا الدماء تسيل على صدره وثوبه فقال والله لآتين رسول الله(ص) ولاخبرنه قال: فاتاه. فلما رآه رسول الله(ص) قال له: ما هذا؟ فاخبره فهبط جبرئيل(ع) بهذا الآية: قل للمؤمنين يغضوا من ابصارهم و يحفظوا فروجهم ذلك ازكى لهم ان الله خبيبما يصنعون.» (43)

در مدينه، جوانى از انصار، با خانمى روبه رو شد. زنان در آن زمان، مقنعه‏ها را پشت گوشها مى‏انداختند. جوان نگاه را به آن خانم دوخت و او همچنان به راه خود ادامه مى‏داد. هنگامى كه زن از برابر وى رد شد، باز به زن نگاه مى‏كرد و را ه خود را ادامه مى‏داد. تا داخل كوچه‏اى شد كه حضرت نام كوچه را ذكر كرد و همچنان كه به پشت‏سر نگاه مى‏كرد، استخوان، يا شيشه‏اى كه در ديوار بود، صو�

برچسب ها حجاب , پژوهش , فقهی , مبانی ,
مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
این سایتی فرهنگی مذهبی می باشد که در راستای ترویج معارف اسلامی فعالیت می کند امید است که مورد توجه بازدید کنندگان قرار گیرد ان شا الله که با نظرات مفید و با ارزش خود مارا در این مسیر یاری نمایید . با تشکر
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 36
  • کل نظرات : 6
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 2
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 9
  • باردید دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 14
  • بازدید ماه : 22
  • بازدید سال : 108
  • بازدید کلی : 4,056